عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خرید
در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور , دزد ایمانم شد آن ابروی شیطان خوی تو , عاشقانه , شاعرانه , آورده است چشم یقین تو , من گرفتار شبم درپی ماه آمده ام , من توراهرشب به صرف چای مهمان میکنم ,
عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خرید,
✎.....عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خریدتکه تکه قلب را می داد و مهلت می خریدتا سحر بیدار بود و با زبانِ عاشقیجرعه جرعه شعر می نوشاند و لکنت می خریدلابلای دوزخِ شبهای حسرت زای خویشدر خیالاتش، کنار
امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403